فقط دو چیز وجود داره که نگرانش باشی: اینکه سالمی یا مریضی.
اگر سالمی که جای نگرانی نیست. اما اگر مریض باشی فقط دو چیز میمونه که نگرانش باشی: اینکه دست آخر خوب میشی یا میمیری.
اگر خوب شدی که دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمیمونه. اما اگر بمیری دو چیز وجود داره که نگرانش باشی. اینکه به بهشت میری یا جهنم.
اگر به بهشت بری چیزی برای نگرانی نمیمونه ولی اگر به جهنم بری اونقدر مشغول احوالپرسی با دوستان قدیمی میشی که وقتی برای نگرانی نداری!
پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره.
ای دهقــــان ِ فــــــداکار ؛
در این بخش، عکسهایی از قلعه باستانی و قدیمی روستای گرمه را می بینیم که طی سالیان سال به این روز افتاده و مسئولان میراث فرهنگی فقط این قلعه رو در بین قلعه های منطقه بهش بودجه ای اختصاص ندادند و علاوه بر یادآوریهای قبلی دلیلی برای این کار بی دلیل خود ندارند.
-----------------------------
------------------------
----------------------
------------------------
--------------------
-----------------------
------------------------
-----------------------
-----------------------
رمضان سایه مهر از سر ما می گیرد بال رافت که فرو داشت فرا می گیرد
چون نگیرد دلم از رفتن ماه شب قدر که خدا سایه مهر از سر ما می گیرد
چشم من تار شد از عینک این غم،عجبا نه غباری و نه ابری و هوا می گیرد
دل که ماه عسلش بود وعروسی این ماه در وداعش نه عجب گر که عزا می گیرد
نعمتی بود خداداده که کفران کردیم لاجرم نعمت خود داده که ،خدا می گیرد
بختیار آنکه مصون از مرض و رنج سفر روز ماه رمضان روزه ، ادا می گیرد
تا کس از دل مزه طاعت و تقوا نچشید چه بسا روزه به عنف و به ریا می گیرد
لذت ذوق و صفای شب قدرش ندهند روزه آن کو نه به ذوق و به صفا می گیرد
رمضان جلوه جان میدهد و صیقل روح وه کز او آیینه دل چه جلا می گیرد
اهل ایمان به شب غره به چشم و به چراغ از هلال رمضان نور و ضیا می گیرد
حق مظلوم ادا گر نکنی خود به وفا مطمئن باش که ظالم به جفا می گیرد
هر که حلوای ارادت به دهانش مزه کرد از خدا خلعت تسلیم و رضا می گیرد
شاعران را صله از دست امیر است و وزیر شهریار این صله از دست خدا می گیرد
خشکسالی امان مردم را بریده بود. چنانکه دیگر هیچ کاری را نمی توانستند انجام دهند.
بزرگان شهر در جمعی که داشتند به این نتیجه رسیدند که مردم شهر را جمع کنند و همگی دعای باران بخوانند و از خدا بخواهند که با بارش باران آنها را از خشکسالی نجات دهد.
همه مردم در میدان شهر جمع شدند و منتظر روحانی شهر بودند تا بیاید و دعای باران را شروع کنند. بالاخره روحانی آمد و رو به مردم کرد و گفت :
تا به امروز نمی دانستم چرا ما از گرفتاری و خشکسالی نجات نمی یابیم ولی امروز با دیدن شما متئجه شدم. چرا که همه ما اینجا جمع شده ایم تا از خدا بخواهیم بر ما باران نازل کند، ولی در جمع شما فقط همین دختر بچه ای که این جلو نشسته با چتر آمده و این یعنی فقط یکی از ما به دعایی که میکنیم ایمان داریم.
پس بیایید به هر آنچه که می خواهیم و انجام میدهیم ایمان داشته باشیم.
وه چه طوفان میکند باران در آذربایجان کس ندید است این چنین طوفان در آذربایجان
با وجود التماس و پیش بینی های خلق رفت این سان غفلت و نسیان در آذربایجان
صد هزاران خانوار ریشه دار مملکت ناگهان شد بی سر و سامان در آذربایجان
زلزله چند روز پیش آذربایجان ما را نیز همچون دیگر هموطنان متاسف کرده و از خداوند منان برای درگذشتگان این فاجعه مغفرت ، و برای بازماندگانشان صبر و مقاومت را خواستاریم.
این عکس ها جایی رو نشون میده که بسیاری از گرمه ایها خاطرات بدی ازش دارند.
کسانی که ایام عید اینجا بودند و از روز دهم به بعد از گرمه میرن به شهر و ماوای خودشون، جرات اینکه برگردن و این منظره رو ببینند ندارند.
نمایی از گرمه ای که وقت رفتن نمیبینیم:
غروب سیزده بدر:::
---------------------------
-------------------------------